-
[ بدون عنوان ]
1382/04/12 11:28
اولش که وبلاگمو درست کردم جایی میخواستو برای دلتنگیهام برای دردل کردن جایی که بدون اینکه کسی آدمو بشناسه حرف دلتو براشون بگی الان خیلی خوشحالم که اینجارو دارم دوستای خوبی هم پیدا کردم یکی از مسائلی که بعضی وقتها باعث ایجاد بحث و اختلاف بین من و همسرم میشه زیاد آنلاین شدن من بود که خوشبختانه دارم نرمال میشم ولی حالا به...
-
[ بدون عنوان ]
1382/04/10 18:33
ممنون از بالماسکه عزیز اینجا همونی شد که دوست داشتم خیالم راحت شد باور کنید از صبح تاحالا نزدیک چهار ساعت آنلاین بودم آخرشم با راهنمایی بالماسکه قالبی که میخواستم پیدا کردم
-
[ بدون عنوان ]
1382/04/10 13:19
اینجا رو تو عید ساخته بودم فکر نمیکردم ازش استفاده کنم چند روز پیش که اومدم متن جدید رو تو خونه قبلی پابلیش کنم همه وبلاگ به هم ریخت هر کاری کردم درست نشد که نشد گفتم فعلا بیام اینجا تا خونه قبلیم ببینم رو به راه میشه یا نه از صبح تا حالا دو ساعت تموم رو قالبش کار کردم (بیشتر به کمک برادرم ) الان متن رو نشون میده ولی...
-
[ بدون عنوان ]
1382/04/10 11:04
بعضی وقتها آدم خیلی احساس تنهایی میکنه نه اینکه کسی پیشش نباشه بعضی وقتها هیچ کس نمیتونه تنهایی آدم رو پر کنه الان یه همچین حسی دارم بهترین کار به نظرم نوشتن اومد حدود یک ماه و نیم من بادوستم(دوست که نه در واقع فامیلیم و خیلی از من کوچیکتره) که همیشه همه جا با هم میریم رفته بودیم جایی یه جور گرد همایی بود اونجا با یه...
-
[ بدون عنوان ]
1382/04/10 11:01
چرا این پسر بچه ها اینقدر از حمام کردن بدشون میاد!!!! حالا وقتی بزرگ بشن برعکس میشن به خاطر خوشتیپی هم که شده هر دقیقه تو حمام هستن این پسرم که حسابی منو کلافه کرده برای تمام کارهایی که براش برنامه ریزی کردم یه جوری بهانه میاره کلاس بسکتبال رو یه خط در میون میره(اونم بیشتر به خاطر اینکه بعد از باشگاه باید بره حمام)...
-
[ بدون عنوان ]
1382/04/10 11:00
این دختر من عجب وروجکی شده نیم وجبی کلی اطلاعات داره در مورد کامپیوتر و اینترنت یه فایل دارم تو کامپیوتر وقتی روش کلیک میکنی تمام صفحه پر از گلهای ریز میشه اونم همینجوری هر چی گیرش میاد روش کلیک میکنه این فایل رو که اجرا کرد بهش گفتم :چرا کلیک کردی !!!!!!!!!!!!ویروس بود که یه دفعه زد زیر گریه و داد و فریاد راه انداخت...
-
[ بدون عنوان ]
1382/04/10 11:00
پریروز پدر و مادرم رفتن شهرستان هر سه تابچه هارو هم بردن امروز برمیگردن به خاطر کارم نتونستم باهاشون برم و این دوروز فکر میکردم بچه ها نباشن میشینم پای کامپیوتر و هر قدر بشه آنلاین میمونم ولی برعکس شد اصلا حوصله نداشتم (انگار اونا که نیستن شلوغ کنن و وقتی پای کامپیوتر میشیم نق بزنن مخصوصا دخترم )هیچی مزه نمیده همیشه...
-
[ بدون عنوان ]
1382/04/10 10:58
اینقدر سر خودمو با کارهای مختلف شلوغ کردم که دیگه ب هیچی نمیرسم آره خلاصه اینکه به جمع هنرمندان در عالم موسیقی پیوستم یه دفعه دیدید کنسرت اجرا کردم اونوقت همه تونو دعوت میکنم همسرم خیلی به موسیقی علاقه داره میگه بچه ها از الان باید کار کنن فعلا تو خانواده من نماینده شدم تا کلاس برم و یاد بگیرم کلاس گیتار چقدر مزه میده...
-
[ بدون عنوان ]
1382/01/19 16:36
من خیلی کتاب خوندم بیشتر رمانهای دنیا چیزی که بعضی وقتها منو تو فکر میبره اینه که شاید به همین دلیل نتونستم ارتباط خوبی باهاش برقرار کنم شاید از طرف مقابلم انتظار بیشتر از حد توانش داشتم بعضی وقتها فکر میکنم اشکال تو وجود خودمه یا اینکه این همونی که باید برای من میبوده نبود بعد ازدواج یک ماه اول خیلی برای خانواده ام...
-
[ بدون عنوان ]
1382/01/19 16:35
قبل اینکه ماجرامو ادامه بدم اینو بگم که خیلی خوشحالم با شمادوستای خوب آشنا شدم دلم میخواد قدم به قدم که با زنگی من جلو میاید نظرتونو در مورد من و اینکه چه برداشتی از من میکنید بگید هر چی باشه ناراحت نمیشم میخوام زندگیمو تا امروز مثل مرور یه دفترچه خاطرات اینجا بنویسم تا شما دوستای خوب در مورد من و زنگیم قضاوت کنید تا...
-
[ بدون عنوان ]
1382/01/19 16:34
دلم پر از حرفه پر از درد نمیدونم مقصرم یا نه نمیدونم با کی باید حرف بزنم تا سبک بشم دیگه درست یا غلط بودن کارامو هم نمیتونم تشخیص بدم اینجارو ساختم برای دلم تا سبک بشم از هیچی خوشحال نمیشم انگار قلبم داره یخ میزنه بعضی وقتها فکر میکنم چرا اینجوری شدم تنها چیزی که آرومم میکنه همین گوشه دنجمه که کامپیوترم قرار گرفته...