امروز روز مادر بود من که نمیتونم هیچوقت پاسخگوی محبتهای مادرم باشم دخترم امروز حسابی محبتش گل کرده بود ..از صبح که پاشده میخواد تمام کارهامو انجام بده میگه :مامان من ظرفهارو بشورم....مامان بذار موهاتو شونه کنم ... بذار موهاتو تل بزنم .. خلاصه کلی امروز خوش اخلاق شده بود

بالاخره دیروز کنکور دادم
تو عمرم دفعه دوم بود که تو جلسه کنکور مینشستم
یکی دهسال پیش بعد از گرفتن دیپلم که کاردانی قبول شدم و رفتم دانشگاه
یکی هم همین دیروز
فکر نمیکردم اصلا بعد از این همه مدت دلشوره کنکور داشته باشم
خنده دارش اینجا بود که شب قبلش هم عروسی بودیم
مثلا باید شب زود میخوابیدم که صبح بتونم سر حال بیدار بشم
سوالهای عمومی خوب بود ولی اختصاصیهاش
منم که درست حسابی نخونده بودم
فکر نمیکنم قبول بشم مخصوصا اینکه سه تا رشته بیشتر نتونستم انتخاب کنم
(هر چی رشته درست حسابی بود تو شیراز بود یکی هم تو کرمان منم که نمیتونم برم شهرستان ) 

این بلاگ اسکای با این خراب شدن نظرخواهیش حسابی حس و حال نوشتن رو از آدم میگیره یه نظر خواهی راه انداختم ولی مشکل داره مشکلش اینه که برای تمام متنها همون نظرات قبلی هم میاد کی میدونه باید چیکارش کنم؟؟؟؟؟؟؟ این هفته کنکور دارم گفته بودم میخوام ادامه تحصیل بدم این جمعه روز کنکوره نمیدونم چی میشه میدونید چیه!!!!!همه تشویقم میکنن به جز اونی که باید تشویق کنه نمیدونم بعضی وقتها خیلی فکر میکنم که چیکار کنم

این نظر خواهی بلاگ اسکای که از کار افتاد
این نظر خواهی که خودم گذاشتم کار میکنه؟؟

کاش میشد به راحتی از باطن آدمها با خبر شد

کاش میشد به راحتی یه سلام کردن باطنت رو نشون بدی

نشون بدی که بد نیستی

نشون بدی که جز خوبی چیزی نمیخوای

 

 

خیلی دلم گرفته خیلی............

کاش میشد وقتی حرفی میزنی صداقت حرفهاتو قبول میکردن