نمیدونم بگم زندگی و اتفاقاتی که میوفته مسخره اس؟خنده داره؟غم انگیزه؟

آخه چیه؟

یه آدم چه قدر میتونه بد شانس باشه؟

خودش هنوز خبر نداره  که چی شده

جراتشو ندارم بهش بگم

عشق اولشو که هنوزم خیلی به اون فکر میکنه اونجور از دست داد

وقتی دوست اون بهش گفت که عشقشو از دست داده چه قدر گریه کرد

دوست اون سعی کرد تا جای عشقشو براش پر کنه

سعی کرد تنهاییهاشو پر کنه

آخه خودشم یه جورایی باهاش همدرد بود کسی رو که سالها با هاش بوده گم کرده بود

تازه داشت همه چی درست میشد که امروز صبح فهمیدم گم کرده اش برگشته

وقتی بهم زنگ زد گفت نمیدونه خوشحال باشه یا ناراحت؟

نگران اینه

سرم خیلی درد میکنه نمیدونم چیکار کنم

یه جورایی باعث همه چی من بودم

 

خیلی به یه هم صحبت کسی که کمکم کنه احتیاج دارم

چیکار کنم

 

اگر بدونی یه دوست یه عزیز از یه بیماری رنج میبره و ممکنه هر لحظه اونو از دست بدی

نهایتش یک یا دو یا پنج سال زنده میمونه چیکار میکنی

روزا چه قدر تند تند میگذرن
خیلی جالبه ها که هر کس در مورد آدم یه جور فکر میکنه
یکی میگه خیلی مهربونی
یکی دیگه میگه خیلی بد اخلاقی

دخترم که تا دعواش میکنم میگه خیلی بدی
چند دقیقه بعد که آشتی میکنه میگه صد تا دوست دارم


مدتی بود صدای مودم رو قطع کرده بودم هر وقت میخواستم آنلاین بشم بدون کوچکترین صدا بود
الان چند روزه دوباره برگردوندم به حالت قبل
وقتی صدای مودم رو میشنوم یاد یه دوست میوفتم
اولین کسی که باهاش تو دنیای اینترنت آشنا شدم
خیلی چیزا ازش یاد گرفتم
دوستیمون خیلی کوتاه بود یه دفعه غیبش زد امیدوارم هر جا هست سلامت باشه


 

اصلا حوصله ندارم

نمیدونم چی میخوام یا میخوام چیکار کنم

مثلا کلی کار قراره انجام بدم ولی اصلا حوصله هیچ کدوم رو ندارم

بعضی وقتها خیلی دلم میخواد که با یکی حرف بزنم

 

حوصله هیچ کس و هیچ چیزم ندارم

نه خودم نه اطرافیان

یه جوری به بن بست رسیدم

خودت برای همه سنگ صبوری ولی اگر خودت به سنگ صبور احتیاج داشته باشی باید چیکار کنی

 وبلاگ بچه هام رو بالاخره راه انداختم
همیشه تو خونه از مطالب  زیتون تعریف میکنم دخترم می پرسید زیتون چیه؟؟؟
بهش گفتم چیه نه کیه ...یه دختر گله که رو اینترنت صفحه داره

حالا که خودشون وبلاگ دارن وقتی دیدن خاله زیتون براشون نظر داده کلی ذوق کردن
یکی دیگه از دوستاشون هم  هانی و داداشی هستن