-
[ بدون عنوان ]
1383/01/11 21:11
خودخواهی غرور.دروغ. تمسخر. خیلی راحته آره؟! دلم نمیخواد هیچوقت ببخشمت ...................... زین گونه ام که در غم غربت شکی نیست گر سر کنم حکایت هجران قریب نیست گم گشته دیار محبت کجا رود نام حبیب هست و نشان حبیب نیست عاشق منم که یار به حالم نظر نکرد ای خواجه درد هست ولیکن طبیب نیست هر وقت این شعر اصفهانی رو گوش میکنم...
-
[ بدون عنوان ]
1383/01/11 15:55
بالاخره بعد چند سال مسافرت هم رفتیم..به خاطر بچه ها چند سالی میشد که سفر نرفته بودم. اولش تصمیم گرفتیم بریم اصفهان ..جاتون خالی خیلی خوش گذشت. از اونجا هم به اصرار همسرم شیراز هم رفتیم بالاخره چشممون به جمال این دو تا شهر قشنگ هم روشن شد
-
[ بدون عنوان ]
1383/01/01 14:30
سال نو مبارک لحظه سال تحویل یه حس خاصی داره...آدم تموم شدن و شروع شدن رو در کنار هم حس میکنه اینم تفدیم به همه میخوام تو این سال جدید فقط به خانواده ام و کارم فکر کنم اشتباهات سال قبل رو هم تکرار نکنم خداجونم کمک کن تا موفق بشم (یه تبریک هم مخصوص یه دوست که خودشو ناپدید کرده امیدوارم سال خوبی داشته باشی در کنار همسرت)
-
[ بدون عنوان ]
1382/12/28 22:43
بالاخره این کارام تموم شد. دلم میخواد خوب فکر کنم که تو این یکسال که گذشت جه کار کردم؟! این سالی که گذشت برای من با تمام سالهای عمرم خیلی فرق داشت خوب که فکر میکنم میبینم که اسم اینجا رو خوب انتخاب کردم چون وافعا تو این یکسال خیلیهارو به خاطر غرورم آزار دادم شاید فردا سر فرصت بنویسم و اینجا بذارمش...
-
[ بدون عنوان ]
1382/12/23 15:26
ای خدا جون یه روز ̗ آدم چهقدر میتونه هر لحظه اش با لحظه قبل فرق داشته باشه حسابی گیج شدم حکمتت چیه آخه
-
[ بدون عنوان ]
1382/12/22 15:03
امروز صبح آزمونم رو دادم چه حالی داره که آدم خودش معلم باشه و بعد از مدتها خودش امتحان داشته باشه اونم یه آزمون درست حسابی خیلی راحت بود ولی می ترسم از راحتی زیاد قبول نشم چهقدر دلهره امتحان داشتن و شب قبلش بیدار موندن و سر کتاب به خواب رفتن مزه داره *********** چشمانمان را بر گذر قاصدکها باز کنیم که زمان ساز سفر می...
-
[ بدون عنوان ]
1382/12/21 14:10
از گورخری پرسیدم: تو سفیدی راه راه سیاه داری ، یا اینکه سیاهی راه راه سفید داری؟ گورخر به جای جواب دادن پرسید: تو خوبی فقط عادتهای بد داری، یا اینکه بدی و چند تا عادت خوب داری؟ ساکتی بعضی وقتها شلوغ میکنی، یا شیطونی بعضی وقتها ساکت میشی؟ ذاتا خوشحالی بعضی روزها ناراحتی،یا ذاتا افسرده ای بعضی روزها خوشحالی؟ لباسهات...
-
[ بدون عنوان ]
1382/12/18 21:12
همه تو اطرافشون کسی رو از دست دادن رفتن هر کس یه جور رو آدم تاثیر میذاره ولی چیزی که هست اینه که آدم یاد مرگ خودش میوفته مخصوصا اگر اون شخص هم سن و سال خود آدم باشه ما آدما وقتی تو مراسم ختم کسی شرکت میکنیم شاید اصلا به ذهنمون هم خطور نکنه که یه روزی نوبت خود ماست روز تاسوعا مادر همکلاسی پسرم تصادف میکنه و ضربه مغزی...
-
[ بدون عنوان ]
1382/12/17 21:40
وای که چهقدر اعصابم خورده امروز حسابی گند زدم آخه آدم اینقدر ترسو از دست خودم دارم دیوونه مــــــــــــــــــیـــــــــــــشــــــــــــــــــــــــــم خیلی زور داره همه رو تو به عنوان یه آدم شجاع حساب کنن اونوقت تو یه جایی که هیچ کسی انتظار نداره اینجوری کنی جمعه هم آزمون دارم اینقدر کلافه ام که حس درس خوندم ندارم...
-
[ بدون عنوان ]
1382/12/17 14:01
بعضی مردم بزرگ آفریده شده اند بعضی بزرگی را بدست می آورند بعضی بزرگی را به زور به خود می بندند ویلیام شکسپیر من بزرگ آفریده شدم اما مطمئن نبودم، پس سخت کوشیدم ودست به هر کاری زدم تا بزرگی را بدست آوردم... .... باز مطمئن نبودم....... پس به هر وسیله ای که بود بزرگی را به زور به خود بستم........اما موقعی که خود را در اوج...
-
[ بدون عنوان ]
1382/12/16 22:48
بهم می گه : «چرا اینطوری نگاهم می کنی؟» لبخند می زنم . می گم : «چشمهایت خیلی قشنگ اند. من عاشق چشمهای آبی ام.» می خندد. با گره روسری آبی رنگش بازی می کند. می گوید:«ممنون. عمه ام از آلمان برایم فرستاده.» نگاه متعجب مرا که می بیند دستش را بالا می آورد و با انگشت چشمهایش را نشان می دهد. می گوید:«لنزها را می گویم»
-
[ بدون عنوان ]
1382/12/15 22:54
میخوام بازم بنویسم
-
[ بدون عنوان ]
1382/10/04 14:27
پشت پنجره برف می بارد و در سینه ام دستی دانه اندوه می کارد
-
[ بدون عنوان ]
1382/06/20 13:17
دیگه نمیتونم اینجا راحت بنویسم اینجارو ساختم تا حرفهایی که نمیشد به کسی بگم ولی نمیشه همه شما دوستای خوبمو خیلی دوست دارم خداحافظ
-
[ بدون عنوان ]
1382/06/11 17:18
خیلی تنبل شدم تو نوشتن این روزا کارام خیلی زیاده کم آنلاین میشم بعضی وقتها همه چیزو به خودم سخت میگیرم ولی خیلی سعی میکنم که اینجوری نباشه تازه الان که نسبت به چند سال پیش خیلی بهتر شدم این نظر خواهی هم که درست نشد موندم چیکارش کنم همه نظرات قبلی رو با هم میاره ..کسی میتونه کمک کنه لطفا؟؟؟
-
[ بدون عنوان ]
1382/06/03 17:58
صبح خیلی کلافه بودم نه حوصله خودمو داشتم نه بچه ها رو فقط سرشون داد میزدم میخواستم برم خرید ولی دو تا کوچیکا گریه کنون دنبالم راه افتادن که ما هم میایم منم داد و فریاد که برید تو ..اصلا خودم هم نمیرم بیرون اومدم تو اتاق و رو مبل دراز کشیدم دلم میخواست با یکی دعوا کنم آنلاین شدم ..میخواستم متن بذارم که از همه چیز خسته...
-
[ بدون عنوان ]
1382/06/01 22:50
خیلی دلم گرفته ..خیلی ...حسابی سردرد گرفتم از غروب به اینطرف...تقصیر خودمه ...ایکاش میتونستم الان با یه دوست حرف بزنم ...نوشتن برام بهترین راه بود...آدم به کی باید اعتماد کنه ؟ همینطور نشستم و زل زدم به مانیتور خیلی حرفها به ذهنم میاد .مینویسم ولی بعد پاک میکنم .. فکرم کار نمیکنه ...یعنی تمام کارم اشتباه بود؟اعتمادم...
-
[ بدون عنوان ]
1382/05/28 15:34
امروز روز مادر بود من که نمیتونم هیچوقت پاسخگوی محبتهای مادرم باشم دخترم امروز حسابی محبتش گل کرده بود ..از صبح که پاشده میخواد تمام کارهامو انجام بده میگه :مامان من ظرفهارو بشورم....مامان بذار موهاتو شونه کنم ... بذار موهاتو تل بزنم .. خلاصه کلی امروز خوش اخلاق شده بود
-
[ بدون عنوان ]
1382/05/25 16:39
بالاخره دیروز کنکور دادم تو عمرم دفعه دوم بود که تو جلسه کنکور مینشستم یکی دهسال پیش بعد از گرفتن دیپلم که کاردانی قبول شدم و رفتم دانشگاه یکی هم همین دیروز فکر نمیکردم اصلا بعد از این همه مدت دلشوره کنکور داشته باشم خنده دارش اینجا بود که شب قبلش هم عروسی بودیم مثلا باید شب زود میخوابیدم که صبح بتونم سر حال بیدار بشم...
-
[ بدون عنوان ]
1382/05/19 14:09
این بلاگ اسکای با این خراب شدن نظرخواهیش حسابی حس و حال نوشتن رو از آدم میگیره یه نظر خواهی راه انداختم ولی مشکل داره مشکلش اینه که برای تمام متنها همون نظرات قبلی هم میاد کی میدونه باید چیکارش کنم؟؟؟؟؟؟؟ این هفته کنکور دارم گفته بودم میخوام ادامه تحصیل بدم این جمعه روز کنکوره نمیدونم چی میشه میدونید چیه!!!!!همه...
-
[ بدون عنوان ]
1382/05/16 11:44
این نظر خواهی بلاگ اسکای که از کار افتاد این نظر خواهی که خودم گذاشتم کار میکنه؟؟
-
[ بدون عنوان ]
1382/05/13 15:15
کاش میشد به راحتی از باطن آدمها با خبر شد کاش میشد به راحتی یه سلام کردن باطنت رو نشون بدی نشون بدی که بد نیستی نشون بدی که جز خوبی چیزی نمیخوای خیلی دلم گرفته خیلی............ کاش میشد وقتی حرفی میزنی صداقت حرفهاتو قبول میکردن
-
[ بدون عنوان ]
1382/04/29 14:23
هفته پیش رفته بودیم سفر بعد از مدتها فقط خودم بودم بدون چیزی که منو از بچه ها دور کنه خیلی با بچه ها بازی کردم رفته بودیم کنار رود ..کلی باهاشون آب بازی کردم بهشون آب میپاشیدم فکر کنم تو دلشون کلی آرزوکردن که یه مامان بشم بدون کامپیوتر هر چند حالا خودشونم اومدن تو خط وبلاگنویسی و اینترنت پسر کوچیکم وسط آب چیپس فلفلی...
-
[ بدون عنوان ]
1382/04/23 11:18
دلم برای دوستای خوبم تو بلاگ اسپات تنگ شده الان چند روزه که وبلاگهاشون باز نمیشه سوگند و آرمان ... بانوی نامه ها ... راز ما ... اگر دیدید من چند روز غیبم زد بدونید این کامپیوترم منفجر شده از دست این دختر فضولم فکر کنم باید یه کامپیوتر دیگه بخرم خانم تا کامپیوتر رو روشن میکنم پیداش میشه وقتی هم میشینه هر کاری میخواد...
-
[ بدون عنوان ]
1382/04/20 22:30
تا حالا شده احساس کنی تا چند لحظه دیگه عمرت تموم میشه؟ یه بار شش سال پیش چنین حسی بهم دست داد برادرم و همسرم و پسرم که اون موقع سه سالش بود مشغول بازی با هم بودن یه دفعه حس کردم که از جمع جدا شدم با اینکه کنار اونها نشسته بودم ولی انگار از سقف اتاق داشتم پایینو نگاه میکردم اونها هم حواسشون به من نبود این حالتم حدوود...
-
[ بدون عنوان ]
1382/04/18 12:34
نمیدونم بگم زندگی و اتفاقاتی که میوفته مسخره اس؟خنده داره؟غم انگیزه؟ آخه چیه؟ یه آدم چه قدر میتونه بد شانس باشه؟ خودش هنوز خبر نداره که چی شده جراتشو ندارم بهش بگم عشق اولشو که هنوزم خیلی به اون فکر میکنه اونجور از دست داد وقتی دوست اون بهش گفت که عشقشو از دست داده چه قدر گریه کرد دوست اون سعی کرد تا جای عشقشو براش پر...
-
[ بدون عنوان ]
1382/04/17 14:10
اگر بدونی یه دوست یه عزیز از یه بیماری رنج میبره و ممکنه هر لحظه اونو از دست بدی نهایتش یک یا دو یا پنج سال زنده میمونه چیکار میکنی
-
[ بدون عنوان ]
1382/04/16 14:47
روزا چه قدر تند تند میگذرن خیلی جالبه ها که هر کس در مورد آدم یه جور فکر میکنه یکی میگه خیلی مهربونی یکی دیگه میگه خیلی بد اخلاقی دخترم که تا دعواش میکنم میگه خیلی بدی چند دقیقه بعد که آشتی میکنه میگه صد تا دوست دارم مدتی بود صدای مودم رو قطع کرده بودم هر وقت میخواستم آنلاین بشم بدون کوچکترین صدا بود الان چند روزه...
-
[ بدون عنوان ]
1382/04/14 20:11
اصلا حوصله ندارم نمیدونم چی میخوام یا میخوام چیکار کنم مثلا کلی کار قراره انجام بدم ولی اصلا حوصله هیچ کدوم رو ندارم بعضی وقتها خیلی دلم میخواد که با یکی حرف بزنم حوصله هیچ کس و هیچ چیزم ندارم نه خودم نه اطرافیان یه جوری به بن بست رسیدم خودت برای همه سنگ صبوری ولی اگر خودت به سنگ صبور احتیاج داشته باشی باید چیکار کنی
-
[ بدون عنوان ]
1382/04/12 18:19
وبلاگ بچه هام رو بالاخره راه انداختم همیشه تو خونه از مطالب زیتون تعریف میکنم دخترم می پرسید زیتون چیه؟؟؟ بهش گفتم چیه نه کیه ...یه دختر گله که رو اینترنت صفحه داره حالا که خودشون وبلاگ دارن وقتی دیدن خاله زیتون براشون نظر داده کلی ذوق کردن یکی دیگه از دوستاشون هم هانی و داداشی هستن