فیلتر شدن سایتها هم دردسری شده ها.
الان چند روزه که دیگه بعضی از وبلاگها هم باز نمیشن
***
چند روز پیش مهمون داشتم و از بچه ها خواستم تا قبل از اومدن مهمون وسائلها و اسباب بازیهاشون رو جمع کنن
اونا هم چون اون مهمونمون رو خیلی دوست دارن دست به کار شدن
یکدفعه دیدم پسرم جاروبرقی به دست اومد و دخترم هم میگفت خوب من چی کار کنم!؟
خوب منم گرد گیری میکنم
کار کردنشون هم قشنگ بود هم خنده دار مخصوصا گردگیری دخترم
***
این پسر کوچیکه من شده مثل یه بچه گربه که هی خودشو برای مامانش لوس میکنه
چپ میره راست میاد بوسم میکنه و میگه مامان جون خیلی دوست دارم
حتی نصفه شبا از خواب پا میشه و میاد بغلم میخوابه و با اون زبون شیرینش قربون صدقه آدم میره
با اینکه سه سالشه ولی نیم وجبی از حالا یه زبونی داره که نگو
وقتی هم بهش یه کاری میگم قیافه شو کج و کله میکنه که اون کار رو انجام نده
وقتی ، به هیچ طریقی قادر نیستم کمک کنم ، می توانم برای او دعا کنم
جای همتون خالی خیلی خوش گذشت.بعد از مدتها به یه آرامش خیلی احتیاج داشتم.
سکوت دشت همیشه بهم آرامش میده.همه جا سبزه سبز
تا چشم کار میکرد گندمزارهایی بودن که هنوز گندمهاش سبز بود و لابهلای اونا هم دسته دسته شقایق وحشی روییده بود.
با یه آرامش اعصاب برگشتم