دیروز با سما و برادرم رفتیم نمایشگاه کتاب
کتاباش خوب بود
آدم وقتی با بچه میره خریدیادش میره خودش چی میخواست ، ولی کتابهای خیلی خوبی برای بچه ها گرفتم
نمیدونم کتاب سوپ جوجه برای روح (نوشته : جک کنفیلد و مارک ویکتور هنسن)رو خوندین یا نه!
ولی کتاب خیلی قشنگیه
یه کتاب پر از داستانهای واقعی که ماجراهاش واقعی هستند و چیزهاییه که دور و بر خودمون هم زیاده
اگه نخوندین حتما پیدا کنید و بخونید.
کودکانمان نه به خاطر تهیه امکانات مادی که به خاطر محبت و علاقه مان به آنها ، ما را به یاد خواهند آورد.
این جمله از تو همین کتابه خیلی ساده اس ولی بزرگ نوشتمش و گذاشتم جلوی چشمم
برای من که یه مادرم بعضی وقتها هم اونقدر کارم زیاد میشه که یادم میره باید بچه هام رو پارک ببرم باهاشون بازی کنم یا وقتی دارن با هیجان ماجرایی رو که براشون اتفاق افتاده رو تعریف میکنن،حتما رو رد رو بشینم و نگاهش کنم،
من بیشتر کارم با کامپیوتره
به همین خاطر وقتی خونه ام پیش میاد که چند ساعت پای کامپیوتر بشینم
امیر محمد و سما از کامپیوتر من(وقتی کارم زیاده) بدشون میاد
( البته نه وقتی خودشون چند ساعت میشینن و بازی میکنن)
سلام..ممنون از لطفت من حسرت به دلم مونده که بچه ها باهام بیان نمایشگاه کتاب..هانیه که تا عصر همیشه کلاس داره هاتف هم که دو قدم پیاده روی نمی تونه کنه..اما خودم هر سال یکروز مخصوص کودک میرم نمایشگاه و براشون کتاب میخرم البته امسال که خانه نشینم ...شاد باشی و بچه ها رو ببوس..در پناه حق
سلام ... خوبی ... این جمله ای که از کتاب نوشتی خیلی قشنگه ... کودکانمان نه به خاطر تهیه امکانات مادی که به خاطر محبت و علاقه مان به آنها ، ما را به یاد خواهند آورد... واقعا که همینطوره ... ممنون از اینکه به من سر زدی ... ولی چرا آدرستو نمینویسی ... قبلنا مینوشتی ... موفق باشی .. زندگی در گذر است و خاطره ها ماندنی
خب منم جای بچه های گلت بودم و مامانم همش یا بیرون بود یا پای کامپیوتر...میشدم دشمن درجه یکیش...!
سلام دوست عزیزم
امیدوارم همیشه فعال و کوشا باشی . مثل اینکه ما را فراموش کردی؟
لطفا وبلاگ من هم تو وبلاگت بذار مر۳۰
http://www.esionline.blogsky.com