یه سلام به قشنگی برفی که اومده

 

بچه ها حسابی کیف کردن با این تعطیلی

 


از وقتی که پام شکست دیگه وقت نکردم بنویسم ُدلم تنگ شده بود برای اینجا

خیلی چیزا بود که میخواستم بنویسم ولی نشد

 

بعد اینکه پام از گچ در اومد جاتون خالی رفتیم مشهد.خیلی خوب بود.

 

تو مدتی که خونه بودم  امیرمحمد حسابی بد عادت شده بود

هنوزم هر شب قبل خواب میگه مامان فردا خونه ای

میگم:نه میرم سر کار

اونم گریه و زاری که مرخصی بگیر دیگه

وقتی هم که بگم فردا خونه هستم ،میگه :ممنونم که پیشم میمونی

 

خدا نکنه به سما بگم ; خوشگلم

دنبالم راه میوفته میگه چرا به سما گفتی خوشگلم به من گفتی جــون

باید به منم بگی خوشگلم

**************

میگما من این سما رو چه کار کنم اینقدر رویایی شده!!!

فکر کنم به خاطر کارتون زیاد دیدنه!

عاشق شاهزاده هاس:سیندرلا و زیبای خفته و .....البته بیشتر عاشق نقش مقابلشونه

 

یا میشینه و به ارتباط بین آدمها فکر میکنه و اینکه فلانی با فلانی چه نسبتی داره

 میگه:مامان من کیه عزیز(مادرم) میشم؟

بچه من کیه عزیز میشه؟

مامان بچه بودی فکر میکردی یه روز مادر بشی؟

گفتم نه والا من اصلا به این چیزا فکر نمیکردم ،سرم تو کتابام بود

 

وقتی دوستام قربون صدقه امیر محمد میرن و به شوخی میگن :امیرمحمد دخترمو میدم به تو

سما میگه:مامان چرا هیچکدوم منو برای پسراشون نمیگیرن

میگم آخه باباجان اونا هنوز بچه ندارن  با امیر محمد شوخی میکنن!

یه بارم داشتم پشت سر مادر همسرم غر میزدم ،برگشت گفت من بزرگ بشم
 مادر شوهرمو دوست دارم

خلاصه که ماجرا دارم با سما