زندگی بعضی وقتها کسل کننده و یکنواخت میشه

صبح پاشو بچه ها رو بیدار کن ،صبحانه بهشون بده،برسون مدرسه،خودت برو سر کار ،بعدازظهر هم که اومدی چون بچه ها زودتر اومدن ، تا در رو باز میکنی  با خانهء بهم ریخته روبه میشی


ولی یه چیزی که خوبه، اینه که اینقدر کار دارم که فرصت فکر کردن به خیلی چیزا که ناراحتم میکرد رو ندارم(آدم بیکار که باشه بیشتر وقتش رو تفکر و تخیل میگیره که چرا این نشد و اون شد )

 

با اینهمه کار پنجشنبه هام رو برای کلاس موسیقیم گذاشتم

الان حدود پنج ماه میشه.کلی پیشرفت کردم .بیشتر مزه اش به اینه خونه با بچه ها تمرین میکنم و اونا هم خیلی دوست دارن .

 

همیشه شنیده بودم که پدر و مادر از حرف زدن و راه رفتن و کلا کارهای بچه هاشون لذت
میبرن ،
ولی حالا واقعا این حرف رو درک میکنم .

 

سعید دو سال, کلاس زبان انگلیسی  میره و شکر خدا کلی پیشرفت کرده .

چند روز پیش که با هم تمرین میکردیم،معنی  دو تا کلمه رو نمیدونستم و سعید بهم گفت .

بهش گفتم :نیم وجبی اطلاعاتت داره از من بیشتر میشه ها 

خندید

ولی خودم خیلی لذت میبرم وقتی با هم کار میکنیم و میبینم اینهمه بلده.