اینقدر کارام زیاده و سرم شلوغ که فرصت وبلاگنویسی و حتی وبلاگخونی هم ندارم

دلم تنگ شده برای اینجا

امسال سما هم آمادگی میره و کارای من به همین خاطر بیشتر شده

طفلک سعید ،خیلی بچه ی مستقلیه

همیشه کاراش رو خودش انجام میده

تاحالا نه چیزی گم کرده نه چیزی تو مدرسه جا گذاشته

به جاش سما

تا دلتون بخواد بی نظم و غرغرو

وقتی از سر کار که میام خونه ، دیدن خونه و رسیدگی به کارای بچه ها و امتحان این یکی و نقاشی اون یکی و .... خلاصه بازاریه برای خودش

 

سماو سعید :مامان کتابامو جلد کن

سعید: مامان پوشه کارم کمک کن آماده کنم

سما: مامان خانمون گفته این کتاب قصه رو باید بخونی تا من داستانشو یاد بگیرم ،فردا ازمون میپرسه

سعید:مامان تحقیق علوم دارم

سما:مامان پلی کپی منو کمک کن رنگ کنم

سعید:مامان باید ازم امتحان جغرافی بگیری

سما : مامان کتمو تو مدرسه جا گذاشتم

 

این مانتو شلوار مدرسه سما هم خودش داستانیه

آخه بچه کلاس آمادگی و چه به مانتو شلوار و مقنعه

 

تازه همه اینا یکطرف ،ناراحتی های امیرمحمد هم یکطرف که دائم وسط اون همه کار میگه مامان منو بغل کن

مامان من خیلی دوستت دارما،مامان من پسر خوبیما،مامان صبح نرو ،پیش من بمون..............