خوب تو این چند روز که ننوشتم کارم زیاد بود..هفته پیش که دیگه برای نفس کشیدن هم وقت کم میاوردم.

میدونید چی برام تو این وبلاگ جالبه؟(البته بگما ممکنه به نظر شما خیلی هم بی نمک باشه)
این که به جز چند تا دوست تقریبا ثابتی که دارم 
داشتن مهمونایی که فقط صفحه رو باز میکنن و میخونن  و بدون سلام و خداحافظی میرن برام جالبه
خوب اینجا مثل یه قطره تو اقیانوسه 
خیلی دوست دارم برای یکبار هم شده هر کسی میاد اینجا فقط اسمشو برام بنویسه بعد بره
خیلی دوست دارم بدونم چه کسایی میان  اینجا
 
****************************************************************

وقتی پسرم کوچیک بود، تقریبا پنج سالش که بود، یه بار که با خودش تو فکر و خیال بود ازم پرسید:مامان وقتی من بزرگ بشم و عروسی کنم و از پیش شما برم دلم براتون تنگ میشه

گفتم خوب میای بهمون سر میزنی

گفت آخه اگر زنم دوست نداشته باشه بیاد چی؟؟؟

من از جوابش حسابی جا خوردم، خنده ام گرفته بود .گفتم چرا دوست نداشته باشه؟؟؟؟

قدیمیها میگفتن رفتار بچه ها آینه کارهای بزرگترهاست .ولی بچه های الان خیلی عجیبن

خدا میدونه بیست سال دیگه ما آدمها چه جوری میخوایم بشیم.