بازی |
اول بگم ممنون از مامانِ نوک مداد که به این بازی دعوتم کرد
بهترین پُست من:همه پُستهام حس اون موقع بودن ..همه شون و دوست دارم ولی اونی که یادم نمیره من و سعید و اتوبوس معرفی:خوب 33سالمه...تاحالا اینجا نگفتم کارم چیه ولی حالا میگم..معلمم..مامان ۳تا بچه ناز هم هستم فصل و ماه و روز مورد علاقه:بهار و خیلی دوست دارم ..روزای زیادی تو سال هست که دوسشون دارم رنگ :سبز و آبی موسیقی:عاشق پیانو هستم بدترین ضد حال:وقتی با کلی ذوق و شوق منتظر چیزی هستی ولی یه دفعه همه چیز خراب بشه بزرگترین قولی که دادی:م م م م م یادم نمیاد تاحالا قول بزرگی به کسی داده باشم ولی قولهایی که به خودم میدم و همیشه نصفه عمل میکنم ناشیانه ترین کار: بدترین خاطره:شاید چندتا خاطره بد داشته باشم ولی بدترینش مریضی پسرکوچیکم وقتی یکماهه بود و یکهفته بیمارستان بستری شد بهترین خاطره:یه عالمه خاطره خوب دارم اما خوب خیلیهاشو نمیشه اینجا گفت..مزه مادر شدن..اولین خنده های بچه هام..اولین کلمه هاشون..اولین مامان و بابا گفتناشون ..مدرسه رفتناشون ..هیجانشون بهخاطر تشویقهای معلمشون ..... کسی که بخوای ملاقاتش کنی:خوب کسی هست که دوست دارم ملاقاتش کنم ولی شاید هیچوقت نشه واسه کی دعا می کنی:خوب برای خیلیها مخصوصا الان برای یکی از دوستام که تو سن جوونی سکته مغزی کرده و بستریه..تو این شبهای عزیز براش دعا کنید به کی نفرین می کنی: همیشه از نفرین کردن بدم میومده..کاش همه اونقدر خوب باشن که هیچ کس دیگری و نفرین نکنه وضعیت در ۱۰ سال آینده:یه زندگی راحت تو یه خونه مناسبتر با همسر و بچه هام (تا ده سال دیگه سعید و سما دانشگاهن ..وای خدای من چه بامزه میشه) حرف دل:حرف دل............................ ************************************************ به رسم همه بازیهای وبلاگی منم باید کسی و دعوت کنم منم جناب استاد رو دعوت میکنم |