وقتی مشغول کارای خونه هستم هی یه چیزایی تو ذهنم میاد که دوست دارم اینجا بنویسم..وقتی میام

پای کامپیوتر ..همه چی از ذهنم میره...

................................................................................

چیزی که خیلی دوست دارم بنویسم اینه که خیلی خوشحال شدم دیدمت

از من بیشتر بچه ها خوشحال شدن..فکر کنم سما بیشتر از همه

هروقت از این به بعد بستنی بخوره یادت میوفته ..هم یاد تو هم اون بستنی مخصوصی که سفارش داد

................................................................................

از چند روز دیگه مدرسه ها باز میشن..امسال سعید میره اول راهنمایی..سما میره دوم  و امیر محمد هم میره پیش دبستانی

خدای من بچه هام دارن بزرگ میشن..خیلی وقتها گذر زمان و یادم میره

 

سعید وقتی کتابهای اول راهنمایی و خرید و یه نگاه به کتاب زبانش انداخت ..کلی خنده اش گرفت..میگفت باید

بنویسم..,A,B ,C.D

خوب سه ساله که کلاس زبان میره..براش جالب بود که کتابش اینقدر براش ساده باشه