این بلاگاسکای هم با این تغییراتش همه چیه وبلاگمو بهم ریخته هاااااااااا

******************************************************

 

امسال سما رفته کلاس اول

حسابی کارم چند برابر شده

یه پنج شنبه ها خونه ام که اونم یا مدرسه سما باید برم یا مدرسه سعید

اولای سال تحصیلی سما تو مشق نوشتن تنبلی می کرد

منم از اون مامانا که دنبال بچه راه بیوفتن و هی التماس کنن که مشق بنویس و اگه بنویسی جایزه میدم و ..

نیستم، یک هفته طول کشید تا یاد بگیره خودش مسئول کاراشه

تاحالاش که هر دوشون مستقل شدن

 

خانوم خانوما شده کمک بهداشتیار مدرسه

با بیشتر بچه های مدرسه حتی پنجمی ها که بچه بزرگهای مدرسه ان دوسته

من خودم ابتذایی که بودم اصلا با بچه های بالاتر از خودم ارتباط بر قرار نمیکردم

 

******************************************************

 

تاحالا با خدا شرط گذاشتی ببینی اگر دوستت داره یه چیزی رو بهت نشون بده؟

تا حالا بهش قول دادی که خدا جونم اگر اینجوری بشه قول میدم که دیگه اون کارو نکنم؟

 

   خوب من یکی که تاحالبیشتر از  100000بار به خدا قول دادم که این کارو نکنم و اون کارو نکنم ولی خوب بازم تکرار کردم

 

ولی همین چند روز پیش از خدا خواستم که خدا جون اگه واقعا منو بخشیدی همین الان همچین اتفاقی بیوفته

باورم نمیشد حرفم تموم نشده همون اتفاق که به نظرم انجام نشدنی بود ،افتاد

 

فقط بگم خدا جونم شرمنده اتم بد جــــــــــــــــــــــــــــــور