امروز برای سما دفتر خاطرات خریدم

خودم اولین بار اول دبیرستان که بودم شروع به نوشتن خاطرات کردم

اون دفتر و هنوزم دارم ..وای که چهقدر بد نوشته بودم اولاش

انگار داشتم گزارش کار میدادم((ساعت۶ بیدار شدم..ساعت ۷ رفتم مدرسه ..ساعت ۱۲ اومدم....))

************************

یه عالمه کار دارم

یه کاری هم هست که امسال باید انجام بدم..خسته شدم از دست خودم و تنبلیهام

************************

مـعاشران گره از زلـف یار باز کـنید
شـبی خوش اسـت بدین قصه‌اش دراز کـنید
حـضور خـلوت انـس است و دوستان جمعند
و ان یکاد بـخوانید و در فراز کـنید

این سال تحصیلی هم تموم شد و بچه هام یه سال بزرگتر

امیر محمد هم به قول خودش باسواد شده( البته تا مقطع پیش دبستانی)

*************

کاش میشد فهمید هدف از اومدنمون به این دنیا چیه!!چیکار باید بکنیم!!شاید بهتر بود !!

شاید هم نه

*************

وقتی میدونیignore  شدی ... !!!!

 

 

 

امروز دلم سراغ تو را گرفت

گفتم ببین گوشه آسمان ...ماه را... چه تنهاست

 

تولد

آدم چه کوچک باشه چه بزرگ فرقی نداره

روز تولد همیشه یه روزٍ خاصه

مخصوصا وقتی که با بچه ات تولدتاتون یکی باشه

اونم با یه کیک  کوچولو که هر طرفش یه شمع با یه  شماره گذاشتی

کیک من و امیرمحمدم

هرسال با سالهای قبل فرق داره

امسالم فرق داشت (یکیش این بود که من از امیر محمد بیشتر کادو گرقتم)

چه مامانیم من ..نه!!!!!

ولی خوبیش این بود که دیگه برای هیچی دلم نگرفت(برخلاف سالهای قبل)

از همشون ممنونم

و بیشتر از همه از خدا

میدانم که خدا دارد مرا در آتش رنج فرو میبرد. ضربات پتکی را که بر زندگی من وارد کرده،

 پذیرفته ام و گاهی به شدت احساس سرما میکنم،

 انگار فولادی باشم که از آبدیده شدن رنج میبرد.

 اما تنها چیزی که میخواهم این است: "خدای من، از کارت دست نکش، تا شکلی را که تو میخواهی، به خود بگیرم. با هر روشی که میپسندی، ادامه بده، هر مدت که لازم است، ادامه بده، اما هرگز مرا به کوه فولادهای بیفایده پرتاب نکن"