امروز برای سما دفتر خاطرات خریدم

خودم اولین بار اول دبیرستان که بودم شروع به نوشتن خاطرات کردم

اون دفتر و هنوزم دارم ..وای که چهقدر بد نوشته بودم اولاش

انگار داشتم گزارش کار میدادم((ساعت۶ بیدار شدم..ساعت ۷ رفتم مدرسه ..ساعت ۱۲ اومدم....))

************************

یه عالمه کار دارم

یه کاری هم هست که امسال باید انجام بدم..خسته شدم از دست خودم و تنبلیهام

************************

مـعاشران گره از زلـف یار باز کـنید
شـبی خوش اسـت بدین قصه‌اش دراز کـنید
حـضور خـلوت انـس است و دوستان جمعند
و ان یکاد بـخوانید و در فراز کـنید

نظرات 2 + ارسال نظر
ج.ش. 1386/02/27 ساعت 03:55 ب.ظ

مبارک است ان شا ءالله

دفتر انشا بچه ها را هم نگهدار

ما وقتی دفتر انشا مانلی را بعد از سالها دیدیم انقدر جالب بود که تصمیم گرفتم با یه مقدمه چاپش کنم. اما بقول شما امان از این تنبلی

دوست 1386/02/31 ساعت 09:49 ق.ظ

گاهی اوقات ارزو میکنیم ای کاش فرصت دیگری داشتیم تا دوباره از نو اغاز کنیم. فرصتی دیگر تا اشتباهاتمان را جبران کنیم و شکستهایمان را به پیروزی تبدیل کنیم. برای یک شروع دیگر به زمان خاصی نیاز نیست,تنها کافی است که واقعا" بخواهی و از صمیم قلب تلاش کنی.برای کمی بهتر زندگی کردن, برای همیشه بخشنده بودن, برای افزودن کمی نور افتاب به دنیایی که در ان زندگی میکنیم, هرگز از امید دست بر ندار و فکر نکن که رشته کارها در دست تو نیست. همیشه فردایی هست, و حتما"فرصتی دیگر برای شروعی دیگر !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد