بهم می گه : «چرا اینطوری نگاهم می کنی؟» لبخند می زنم . می گم : «چشمهایت خیلی قشنگ اند. من عاشق چشمهای آبی ام.» می خندد. با گره روسری آبی رنگش بازی می کند. می گوید:«ممنون. عمه ام از آلمان برایم فرستاده.» نگاه متعجب مرا که می بیند دستش را بالا می آورد و با انگشت چشمهایش را نشان می دهد. می گوید:«لنزها را می گویم»
نظرات 3 + ارسال نظر
امید عرب 1382/12/16 ساعت 11:02 ب.ظ http://omidarab.blogsky.com

سلام دوست عزیز امید عرب هستم از سایت www.tur2.com وبلاگ قشنگی داری برای شما آرزوی موفقیت میکنم.

بابک 1382/12/16 ساعت 11:22 ب.ظ http://tanhaei.blogsky.com

اخ اره منم عاشق چشم ابی ام!!!

سلام به من سر بزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد